نقد فیلم Never Let Me Go



من در وصیت نامه ام،اعضایی از بدنم را که قابل استفاده مجدد است برای نسل بعد باقی گذاشته ام.این یک قانون طلایی است.به نظرم اگر شما آن را واقعی در نظر بگیرید،شما زندگی به عنوان یک دهنده عضو در فیلم هرگز نگذار بروم را پذیرفته اید،زیرا با همه جوانب،این تنها هدفیست که شما برای آن متولد شده اید.درفیلم،جامعه ای وجود دارد که در آن کودکان برای این در آزمایشگاه ها بوجود آمده اند تا یک دهنده عضو باشند.آنها هیچ والدینی با آن شرایط معمولی که ما در ذهن داریم،ندارند.من مطمئن نیستم که آنها بتوانند خود، پدر یا مادر شوند.آنها وجود دارند تا قلبها،کلیه ها،کبدها و دیگر اعضای قابل استفاده شان را رشد دهند و سپس با نهایت غم و حزن،پس از برداشتن تعداد زیادی از اعضایشان،بمیرند.


وقتی من رمان کازوئو ایشیگورو را خواندم،در کتاب او هدف دهندگان اعضا تاریک و نا مشخص تا اواسط کتاب باقی مانده بود.در فیلم،این موضوع برای ما آشکار می شود اما نه تا یک زمان مشخص برای کودکان.آنها در یک دنیایی که سیستم ارزشی آن در دفعات و موفقیت آمیز بودن اهدای عضو آنها افتخار می کند،زندگی می کنند.آنها این موضوع را می پذیرند.این تنها چیزی است که آنها می دانستند. یکی از خطرناک ترین مفاهیم جامعه بشری این است که کودکان به آنچه به آنها گفته می شود باور یابند.آنهایی که خارج از این امر رشد پیدا کنند،به یک فرد بالغ تبدیل می شوند،که این شرایط همیشه توسط والدینشان تحقق نمی پذیرد.

شما در فیلم با سه کودک دهنده عضو ابتدا در جوانی و سپس در حین ماجرای داستان،آشنا می شوید.نام آنها کتی،تامی و راث است که دهه 20 زندگی آنها را کری مولیگان،اندرو گارفیلد و کیرا نایتلی بازی می کنند.آنها در هیلشام،مدرسه تحقیقاتی شبانه روزی برای دهندگان اعضا،بزرگ می شوند و تحقیقاتی از این نظر که روی آنها آزمایش می شود تا بررسی شود آیا آنها انسان واقعی هستند یا خیر.خوب، ما فکر می کنیم،مشخص است که آنها انسان هستند.اما این موضوع برای جامعه بزرگتر برای این که به این نتیجه برسند،مناسب نیست.اگر شما قرار است قلب کسی را بگیرید،مایل به دانستن منبع آن نیستید؟باید باشید.اگر شما قلب من را بگیرید،من از شما نمی خواهم که برای من ناراحت و دلتنگ شوید.این قلب شماست،زیرا برای آن بهایی پرداخته اید.

معلم های هیلشام دقیقا ترقی خواهان سنت جان دویی نیستند،اما مدرسه آخرین جاییست که هنوز کودکان را تشویق می کند.جامعه،این دهندگان اعضا را برای یک هدف می خواهد و به هیچ قیمتی حاضر به اتلاف چنین منابعی نیست.اگر شما می توانید از این دسیسه بدون توجه به موازات با جامعه خود و سیستم های آموزشی بگذرید،شما از من ثابت قدم تر هستید.

کارگردان فیلم،مارک رومانک،با هوشمندی ایشیگورو را در دفن هر معنایی در یک داستان انسانی دنبال می کند.فیلم درباره کتی،تامی و راث و دنیای آنهاست.اساسا فیلم این پرسش را مطرح می کند که،شما چگونه با علم به این که انسان در نظر گرفته نمی شوید و تنها به عنوان یک منبع مصرف کنندها می باشید،زندگی می کنید؟گهگاهی باید کارگران روز مزد در محل کار خود به این سوال فکر کرده باشند.

فیلم هرگز نگذار بروم،خطایی جدی در شکوفایی ملودرام ساخته شده بسمت نمایش نوعی داستان علمی می توانست داشته باشد.این فیلم درباره دلسوزی و همدردیست. درباره این که راث چگونه می فهمد که کتی و تامی به طور طبیعی و ذاتی به عنوان افراد بالغ،عشق به یکدیگر می ورزند و چگونه او از این امر بطوری خودخواهانه ناراحت است.درباره این که ،اکنون با اینکه خیلی دیر شده،او چگونه می خواهد جبران کند.درباره شایعه ای قدیمی در هیلشام که اگر دو نفر از دهندگان عضو بشدت عاشق یکدیگر شوند،ممکن است آنها برای زمانی برای تعویق عملشان واجد شرایط شوند.اما اگراساتید آنها می توانستند باور کنند که آنها می توانند عشق بورزند،آنها مجبور می شدند که باور کنند این دهندگان اعضا انسان هستند.در فلسفه تامیست دو نیاز برای انسانی با روح بودن،اختیار و توانایی عشق ورزیدن است.دهندگان عضو دارای هر دو خصیصه هستند.

فیلم بسیار متفکرانه و ظریف است.من در هنگام تماشای فیلم صدای هق هق برخی را شنیدم.این افراد بیچاره،معصومند.آنها هم مانند دیگران آرزو دارند.بسیار تاثیر گذار است که آنها با شادی اعضای خود را به دیگران می دهند.عشق بزرگتر برای کسی است که کلیه خودش را به من می دهد،بخصوص کلیه دوم خود.

فیلم عالی و برگرفته ازیک رمان استادانه است.باقیمانده های روز نیز که توسط یکی از رمان های ایشیگورو الهام گرفته شده است،مشابه است.چیزی که اتفاق می افتد،ضمنی بیان می شود نه مستقیما.بر ما لازم است تا مشاهده کنیم.حتی خود اتفاقات تحت تاثیر تفاسیر متفاوت قرار می گیرد.آنها دقیقا تمام حقایق وجودی خود را نمی دانند.ما می دانیم،زیرا ما انسانهای آزادی هستیم.این موضوع برای بیان چنین رفعتی برای کسانی که ما ارج می نهیم،آسان نیست زیرا آنها راحتی ما را تامین می کنند.
                                                                                                           نقد از:راجر ابرت

هیچ نظری موجود نیست: