ترمینال


هیچکس به اندازه مهران کریمی ناصری که از سال 1988 در فرودگاه چارلزدوگل پاریس معطل بود،انگشتنما نشده است.ناصری در سال 1977 از ایران اخراج شد و 10 سال در تلاش برای گرفتن پناهندگی در اروپا بود.این تلتش ها زمانی به پابان رسید که کیفش در پاریس دزدیده شد و الزاما او را در فرودگاه چالزدوگل معطل ساخت.در 1993،فیلمی در باره او به نام گمشده در ترانزیت1،با بازی ژان رچفورد ساخته شد.زندگی ناصری دوباره  در سال 2004 این بار با نام ترمینال2 بر پرده نمایش رفت اما در این فیلم اشاره ای به ناصری نشد.
در فیلم ترمینال،که ساخته استیون اسپیلبرگ است،تام هنکس در نقش ویکتور ناورسکی مسافری از کشور تخیلی کراکوزیا در اروپای شرقی بازی می کند.در فیلم هنکس دارای شخصیتی با مزه است که از لهجه ای بهره می گیرد که یادآور یارکوف اسمیرنوف می باشد که برای کاری به نیویورک آمده که تا پایان فیلم نامعلوم است و تنها می توان فهمید که مربوط به قوطی بادام زمینی است.
ویزای ویکتور به محض فرود در نیویورک رد می گردد چون دولت کشورش در طول پرواز او به آمریکا سرنگون میشود و آمیرکا دیگر پاسپورت او را به رسمیت نمی شناسد و به این معنی است که کشورش دیگر وجود خارجی ندارد . ویکتور هم  نه میتوانست وارد آمریکا شود و نه میتوانست به وطنش برگردد. مامور امنیت کشور فرانک نیکسون(استنلی توچی) راهی جز توقیف او در ترمینال فرودگاه را ندارد و او را به شدت از خارج شدن از ترمینال منع می کند.
ویکتور، که به سختی قادر به انگلیسی صحبت کردن بود،به سرعت به مخمصه ای که در آن گرفتار شده، پی می برد و سریعا جایی در ترمینال که تحت بازسازی است برای اقامت انتخاب میکند وخواندن یاد می گیرد.ویکتور با فروشندگان و کارکنان فرودگاه دوست می شود و در این میان با مهمانداری(کاترین زتاجونز) آشنا و در خلال اتفاقاتی عاشق او می شود.



ماه ها می گذرد.ویکتور می تواند از ترمینال خارج شود؟ دیکسون که در صدد گرفتن ترفیع است می خواهد او را به هر وسیله ای از فرودگاه خارج کند که بالاخره او را تحریک می کند تا از فرود گاه فراری دهد تا بتواند دستگیرش کند.دریک چرخش جالب شخصیتی در فیلم،مجازاً در میابیم که دیکسون هم به اندازه ویکتور در ترمینال زندانی است.این پیچ و تاب ها منجر به لحظات بسیار بیادماندنی در فیلم می شود.
مایه تعجب و تاسف است که آن لحظات بیادماندنی بسیار کم و با فاصله از هم هستند.این فیلم پر سروصدای اسپیلبرگ چیزی بیشتر ازیک رسانه عظیم برای تبلیغ محصولات برای 35 فروشگاه نبود. (ابتداً من از دیدن فروشگاه لاپرلا در ترمینال شکه شدم اما بعد متوجه شدم که در واقع چنین فروشگاهی در فرودگاه بین المللی مونیخ هست.بسیار شگفت انگیزاست.اما چرا آنها نتوانستند سی ان ان واقعی را در صفحه نمایشگر فرودگاه به جای شبکه ساختگی جی اچ ان نشان دهند؟)
در کنار مصرف گرایی،مشکل اساسی سردی داستان ویکتور است.ما هیچ احساسی نسبت به او پیدا نمی کنیم،و فقط براو مثل کسی که مشکلات زیادی برای صحبت کردن دارد،ترحم می کنیم. ویکتور در واقع یک قهرمان نیست.او برای چیزی جز آن قوطی بادام زمینی نمی جنگد و عشق او به مهماندار به چیزی بیهوده و  نا کارآمد در داستان محدود می شود.او فقط با حرکت جریان موضوع پیش می رود و چیزی که به او گفته شده را انجام میدهد. نتیجه فیلمی بسیار سطحی بسیار طولانی(نزدیک به سه ساعت) می شود که با زیر داستان های بسار زیادی همرا است.باید متن کم فروغ فیلم مورد عتاب قرار گیرد(در صمن نویسنده فیلم جف نتانسون است که اگه میتونی منو بگیر و سرعت2 رو نوشته است) ،این داستان می توانست به یک کمدی کامل تبدیل شود به جای آنکه دارای تکه هایی غم افزا همراه با رومانتیک باشد.
جرقه هایی از شوخی با هوشمندی بسیاری همراه است.هنکس  در قسمت هایی خنده های از ته دل بسیارعالی در فیلم ایجاد می کند اما این کومار پالاناست که نمایش را به عنوان یک حمل کننده بار مسافران بدست می گیرد.او در همه صحنه ها هم گستاخ و جسور است و هم خنده دار.
با کنکاش در فیلم ترمینال،میتوانید به دو موضوع پی ببرید.اولی که هوشمندانه است درباره این موضوع می باشد که چگونه آمریکای جدید به نگه داشتن خارجی ها در بیرون از کشور مایل است در حالی که در واقع آنها درحال اجرای این زیرسازی درفرودگاه های ما هستند.دومی که کمی ناموفق است درباره این مطلب است که چگونه می توانید احساس بیگانگی و تنهایی کنید در حالی که در اطراف خود حجمه ای از انسانیت را می بینید.متاسفانه،بیش از دونفر احتمالا وجود ندارد که بر داستان هایی درمورد از خود بیگانگی کار کرده باشند که این دو نفر هنکس و اسپیلبرگ هستند که بر پذیرش و مقبولیت مردم تلاش دارند و در هر نوبت آن را بدست می آورند.
فیلم بسیار خوش ساخت است و از اسپیلبرگ انتظاری جز این نیست.اما متاسفانه فیلم با همه توان وارد می شود ولی چیزی جدید نوآورانه برای صحبت ندارد.وقتی برای اولین بار وارد ترمینال می شویم می بینیم که تمام خصیصه های صحنه، موجود در فیلم اسپیلبرگ در ترمینال هم وجود دارد.
نهایتا،دو ساعت در فیلم ترمینال کاملا شبیه به دوساعت در یک ترمینال هواپیمایی واقعی است.همچنین غیر مشابه با صحبت کردن با یک خارجی که به سختی انگلیسی صحبت می کند نیست،به طور عجیبی فریبنده اما همرا با نوعی غم و نا امیدی عمیق.
 

هیچ نظری موجود نیست: