10 فیلم برتر دهه 90


ریا و دورنگی و نفاق در همه جا شایع گشت،روابط خارجی به روند نزولی خود تا پایین ترین سطح ادامه داد،اما فساد آمریکایی در دهه 90 کاملا به موضوعی کسل کننده تبدیل شد.در زمانی که فیلم راجر ومن  شکست خورد،این خبری قدیمی به نظر می رسید که بیش از 1% صاحب همه چیز شدند.این در کنار سایر بحث ها،دلیل این امر است که فیلم های برتر دهه 90 به نظر میرسند که به طرف تاریک تر آمریکا تمایل نشان دادند.برای سینمای دهه 90،نیاز کمتری به خشکاندن خون سیاه و میل فراوان ایجاد روزنه کم نور امید در جهانی پر از سیاهی و تردید است.به هر حال،فیلم های زیر اساسی درگذردیوانه کننده و تاریک به دهه 00 ایجاد کردند.

Goodfellas
 
مارتین اسکورسیزی تمام افسانه های مافیا را گرفته و آنها را بطور نمایی بزرگنمایی کرده و با شوخی های جالب و  خشونت شگفت انگیز همراه نموده تا یک فیلم بامزه ،جنایت بار و ماندگار بسازد.داستان واقعی گنگستری به اسم هنری هیل،تمام توانایی های فراوان اسکورسیزی را فراهم آورد و با بازیگران درجه یک و نویسندگی بینظیر نیک پیلجی همگام ساخت.تامی دویتو روانی،با بازی هوشمندانه جو پسکی که برای این نقش اسکار برد،یکی از بیادماندنی ترین شخصیت های تاریخ سینماست،در حالی که رابرت دنیرو توجه نافذ و ظریف تری به عنوان جیمی کانوی خطرناک جلب نمود.هرکس یک صحنه مورد علاقه دارد اما لحظه کلیدی زمانی است که مادرشام مفصل ایتالیایی برای اوباش تدارک می بیند؛بهرحال فساد و تباهی بطن خانواده آمریکایی هرگز لذت بخش و قابل پذیرش نیست.
pulp fiction

 
 کوئینتن تارانتینو نشان داده که می تواند ژانرها را پیچ و تاب دهد:انبار سگها یکی از گام های جذاب گذر از فیلم های سرقت سنتی است.در پالپ فیکشن،او ژانرهای پالپی(بنوعی فانتزی) کلاسیک را حلاجی کرده و به روز رسانده و با سطح قابل قبولی از اصالت بازنویسی کرده است.هر داستان-شاید حتی در هر 10 دقیقه از فیلم-شامل خنده غیر منتظره،پلات هایی با ارزش واستفاده متبحرانه از هنر دیالوگ است.پالپ فیکشن با تمام بی روحی ها و لنگیدن ها وفرعی کاری ها، تلاش بی شائبه ای در ایجاد خونسردی در بازیگران  کرده است که بسیار موثر و به گونه متحیر کننده ای مورد علاقه تماشاگران گردید.تارانتینو در انبار سگ ها ساختار روایت و گفتگو را بهم متصل ساخت و در پالپ فیکشن او این گونه از ساختار را پالایش نمود و به یک شاهکار تبدیل کرد.

Fargo

 
در کارنامه ای از فرازهای خیره کننده و فرودهای غیرقابل تحمل برادران کوئن،فیلمی به خوبی فارگو نیست.فیلم مخلوطی از شوخی های عجیب با درام جنایی پرجوش و خروش،خنده ساده با جوشش خشونت خود بخودیست که این دوگانگی ساخته کار و ذائقه برادران کوئن است.نقش اصلی فیلم را فرانسیس مکدورمند که برای نقش مارج گاندرسون در فیلم جایزه اسکار رابرنده شد،بازی می کند.همه بازیگران از استیو بوسکمی تا ویلیام اچ میسی،عالی بوده و در خاطره سینمایی ما ثبت شده اند.با پلاتی که هم جذاب و فی نفسه آمریکایی بود،فیلمسازان تمام استعداد های بی نظیر خود را بکار گرفتند و لحنی شگفت انگیزبین جنون وبیم،شوروشادی وترس یافتند و این بی گونه ای غیر قابل انکار کار نبوغ است.
  The Silence of The Lambs
 
سکوت بره ها چشم اندازی از منظره تاریک آمریکایی به عنوان یک تریلر روانی است.فیلم به کارگردانی جاناتان دیم و نویسندگی تد تالی است که اقتباسی از یک داستان پرفروش توماس هریس است.در صفحه نمایش چیزی برای ایجاد خونسردی در شما فراهم نگردیده چه موسیقی متن هیجان آور فیلم،ساخته هاوارد شور و چه فیلمبرداری هوشمندانه تاک فوجیموتو.نقش های فیلم به این صورت است:آنتونی هاپکینز در نقش یک مرد نجیب آدمخوار،جودی فاستر یک دانشجوی با هوش اما هنوز ساده لوح و تد لوین که به جمع آوری پوست می پردازد.دقت و اشتیاق موجود در بازی ها باعث اصالتی جذب کننده در فیلم گردیده است.


Three Kings

 
فیلم هیجانی مربوط به پس از جنگ سه پادشاه ساخته اُ راسل،شما را با اثرات جنگ همراه می کند اما شباهت چندانی به فیلم های جنگی که در حافظه شماست،ندارد.فیلم،درتجربه کاملا جالب توجه،با لحن بدبینانه نافذ وقاطعی آغاز و با پرتوی تابانی از امید و دلشکستگی پایان می یابد.در بیداری جنگ خلیج،چهار سرباز(جورج کلونی،مارک والبرگ،آیس کیوب و اسپایک جونز) نقشه ای برای سرقت میلیون ها شمش طلا از یکی از انبار های مخزن صدام ترتیب می دهند، عملیات نهایی که آنها را از خانه دور نگه می دارد.در طول این  مسیر،آنها با چیزی پیش بینی نشده روبرو می شوند؛انسانیت.راسل هرگز در نویسندگی و فیلمبرداری موفق نبوده اما فیلمش با دقت و شدتی که در کار آورده،تکان دهنده است.پس از 10 سال،سه پادشاه همچنان از لحاظ بصری نفسگیر،از نظر سیاسی برانگیزنده خشم و از لحاظ احساسی تجربه ای پر توان باقی مانده است.
Groundhog Day
 
بیل موری و هارولد رمیس پس از کمدی های معمول جریان اصلی دهه 80 مسیر خود را به یک کمدی رومانتیک جالب و با ذکاوت تغییر دادند.رمیس کارگردان و نویسنده از قضیه غیرمعمول روز موش کوهی برای رساندن پیغامی متفکرانه درباره پوچی خودپرستی و اهمیت آرزو و اشتیاق بهره می برد.موری در نقش احمقی بدبین است که به ایستگاه زمان افتاده یک روز خاص را تا ابد یا تا وقتی که موفق به توقف آن شود،باید بگذراند.در مجموع،نتیجه فیلمی شد که در دهه 90 یکی از بهترین هاست و مسلما تنها کمدی رومانتیک که ما بارها تا ابد میتوانیم بینیم.
  Miller’s Crossing
 
در اولین کارهای برادران کوئن،این فیلم جذاب گنگستری بدون سروصدا سیر صعودی خود را در شهرت پس از نمایش طی کرد.داستان بر تام ریگان(گابریل برن) انسانی با هوش و مرموز  که تصمیم میگیرد تا در دو طرف جنگ شرارت بار گنگستری بازی کند،متمرکز است.این طرح پیچیده،کمی احساس ماشینی ایجاد می کند که با فیلمبرداری خوب بری ساننفیلد و دیلوگ های پر طراوت قابل پیش بینی از کوئن ها متعادل گشته است.نتیجه پایانی هوایی از معمایی ظریف و دقیق دارد،چیزی که حقیقتا در یک ژانر منحصر بفرد است که معمولا زیر کلیشه های مفرط دفن می گردد.
 
Quiz Show


کاوش استادانه رابرت ردفورد از رسوایی بیست و یک در سال 1958 که مربوط به فردی از نژاد انگلوساکسون(رف فینز) که یک روانی یهودی(جان تورتورو) را از برانکس می دزدد دلیل بر این امر است که چیزی بهتر از یک برنده،یک برنده خندان است.اما لایه اصلی فیلم ردفورد  دیک گودوین و تجسس بی ضرر دراخلاقیات تلوزیون است که باید گفت اصلا وجود ندارد.شاهکار ردفورد مستقیما از قدرت افسانه و توانایی رسانه در تاثیرگذاری و انحراف تفکر عموم از حقیقت حرف می زند.

L.A. Confidential
اکثرا بر این نظر اشاره دارند که اقتباس 1997 کرتیس هنسن از رمان جیمز الروی درسطح فیلم محله چینی ها از سبک نئو نئاری که باقی مانده تبعیت دارد.نگرش پس از جنگ لس آنجلس بر زرق و برق نمای آن که حقیقتی دارای تناقض در پشت خود مخفی نموده،تاکید دارد.این امردر هیچ جایی مانند حوزه پلیس مشهود نیست در جایی که سه پلیس با عادات و منش متفاوت جعبه ای پاندورایی را می گشایند که آنها را به اعماق سیاه و تاریک شهر فرشتگان می برد.نمایش این فیلم در زمانی بود که در آن سال نام تایتانیک بر زبان افتاده بود.
  My Own Private Idaho 
 
داستان مالیخولیایی و بسیار دیدنی گاس ون سنت درمورد جوانان ولگرد خیابانی از جوانی به اسم مایک واترز(ریور فونیکس) حرف می زند که نواختن آلت بادی موسیقی اش او را به توهم وخیال زیبا و عجیب و غریبی از جهانی به دور از پرتلند می برد؛جهانی که او در اسکات فیور(کینو ریوز) می یابد،پسر جوان ثروتمند پرتلندی که برای تفریح در محله های فقیر نشین می چرخد.علاقه پر احساس و شدید مایک به اسکات،بسختی قابل باور است وسایر داستان.این داستان جالب از تخیلات ،با وجود خلاقیت موجود در فیلم از جوایز اسکار محروم شد اما در جوایز ایندیپندنت اسپیرت مورد تجلیل قرار گرفت.  




۱ نظر:

Unknown گفت...

خب نصفشو دیدم و نصفشم ندیدم
کاملا عدالت برقراره الان!!